زیر باران گریه ها گم میشود
حرف هایم بی صدا گم میشود
دردسر شد عشق و درمانش تویی
تو که باشی صد بلا گم میشود
راه را یادم بده تا که دلم
هی نگوید که چرا گم میشود ؟
من غریبم ، در مسیر عشق تو
گفته بودی آشنا گم میشود
دائما تشویش و حول و اضطراب
در حضورت دست و پا گم میشود
من گدایم مبتلایان تو شاه
این میان حتما "گدا" گم میشود