اعترافات مکارترین دشمن امیرالمؤمنین(ع)
- سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۶ ق.ظ
علامه امینی در کتاب «الغدیر»خود نامی از شعرایی برده است که درباره فضیلت و منقبت ساقی کوثر امام علی(ع) قصیدهها و غزلهایی سرودهاند، جالب اینکه یکی از این شعرا «عمروعاص» مکارترین دشمنان امیرالمؤمنین(ع) است.
قصیده عمروعاص که به قصیده «جُلجُلیه» معروف است، در واقع جواب نامهای است که عمروعاص به معاویه نوشته است، چرا که معاویه از او خواسته بود خراج مصر را بپردازد و او را به خاطر امتناع از پرداختن خراج سرزنش و توبیخ کرده بود، در این ابیات عمروعاص بارها و بارها به مقام شامخ ولایت امام علی(ع) اعتراف کرده و چوب شماتت را بر سر معاویه کوبیده است.
اسحاقی درباره علت سروده شدن قصیده جلجیله عمروعاص در «لطائف اخبار الدول» میگوید: معاویه در نامهای به عمر بن عاص نوشت: نامههایی مکرر مبنی بر مطالبه خراج مصر به تو نوشتم اما تو امتناع کرده، آن را حواله میدهی و خراج را نمیفرستی، برای آخرین بار و آن هم با تأکید میگویم که خراج مصر را برایم ارسال کن، معاویه وقتی این ابیات را عمروعاص شنید دیگر متعرض او نشد و خراج مصر را از او طلب نکرد.
ترجمه فارسی این قصیده را که توسط حجتالاسلام محمدحسن شفیعی شاهرودی انجام گرفته است، به ترتیب ابیات میآید:
-1ای معاویه! درباره حال من و چند و چون
کارم خود را به نادانی نزن و قدمی از راه حق عدول نکن
-2آیا فراموش کردهای آن روز که تو زر و
زیور حکومت به تن میکردی، چگونه با نیرنگ و حیله اهل دمشق را فریب دادم؟!
-3گروه گروه شتابان به تو روی میکردند و
مانند گاوهای رمیده ناله و جزع آنها بلند بود.
-4فراموش کردهای که به آنها گفتم: نماز
واجب بدون وجود تو مورد قبول خداوند نیست؟!
-5 پس به دین پشت کرده و به نماز اعتنایی
نمیکردند و این گله رمیده را به سوی گرد و غبار جنگ هدایت کردم.
-6 و آن زمان که در برابر پیشوای هدایت
عصیان و تمرد کردی در حالی که در لشکرش مردان دلیری بود.
-7گفتی: آیا با افراد نامبارک و بدی که
مثل گاوهای گنگ هستند به جنگ اهل تقوا و درایت بروم؟!
-8 گفتم: آری! برخیز که من جنگ را با این
کسی که خدا به او برتری داده است، بهترین کار میدانم.
-9 این من بودم که آنها را برانگیختم تا
با سید اوصیاء علی(ع) به بهانه خونخواهی آن مرد احمق (عثمان) جنگ کنند.
-10 این من بودم که به لشکرت این نیرنگ را
آموختم که نیزههایی که بر آنها قرآن زده بودند در میان گرد و غبار برافراشتند.
-11و به افرادت آموختم که برای آنکه شیر
بیشه جوانمردی از کشتن شما صرف نظر کند عورتتان را نمایان کنید.
-12 پس گنهکاران ستمگر علیه حیدر قیام کردند
و از مشعل فروزان و گرمابخش هدایت دور نگاه داشته شدند.
-13آیا فراموش کردهای که چگونه با ابوموسی
اشعری در «دومة الجندل» مذاکره کردم.
-14به نرمی سخن میگویم و طرف مقابل در
خیراندیشی من طمع میکند در حالی که تیرهای مکر من در مواضع کشنده از بدن او فرو
رفته است.
-15به راحتی در آوردن کفش از پا، نیرنگ
حیدر را از خلافت خلع کردم (و جامعه خلافت را از قامت علی در آوردم(
-16و جامعه خلاقت را مانند انگشتری که به
انگشت میکنند، بر تو پوشانیدم در حالی که تو خود از خلافت مأیوس بودی
-17و تو را بر منبر شامخ و بلند پیامبر
اکرم(ص) بدون آنکه شمشیر تیزکنی و به جنگ بر آیی، بالا بردم.
-18هر چند که تو شایسته این بلندی و صاحب
مقام و کمال نبودی.
-19 و لشکری از منافقان اهل عراق را به حرکت
در آوردم که مانند آن بود که جنوب و شمال را با هم همراه کنی.
-20 و این من بودم که نام تو را به افقهای
دور دست رساندم که مانند راه بردن الاغی با بار، سخت بود.
-21 ای پسر هند جگر خوار! اینکه تو مرا
نشناسی بسیار بر من سنگین است.
-22اگر من وزیر و مشاور تو نبودم، هیچگاه
مردم از تو اطاعت نمیکردند و بدون وجود من تو را نمیپذیرفتند.
-23اگر من نبودم تو همانند زنان در خانه مینشستی
و از منزلت خارج نمیشدی.
-24 ای پسر هند! ما از روی نادای تو را در
برابر «نبأ عظیم» و بهترین انسانها یار کردیم.
-25و هنگامی که تو را بالای سر مردم و در
رأس امور قرار دادیم خود از پست به پایینترین درجات رفتیم و به اسفل سافلین فرو
افتادیم.
-26 در حالی که چه بسیار از مصطفی صفات و
فضایل مخصوص علی را شنیده بودیم.
-27 آن روز که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم بر منبر بالا رفت و امر خدا
را در حالی که کاروانها هنوز نرفته بودند به همه ابلاغ کردند.
-28او دست علی را در دست خویش گرفته بود و
به همه نشان داد و با صدای بلند به امر خداوند عزیز و بلند مرتبه ندا داد:
-29 «ای مردم! آیا من بر شما از خودتان سزاوارتر
نیستم (و بر شما ولایت مطلقه ندارم)»؟ گفتند: آری! و هر چه میخواهی انجام بده.
-30 پس حکومت بر مؤمنان را از جانب خداوند
به او مخصوص گردانید و اوست که خلافت خود را به هر که بخواهد میبخشد.
-31و فرمود: «هر کس من مولای اویم از امروز
این علی (ع) مولایی شایسته برای اوست.»
-32و دعا کرد: «ای خداوند ذوالجلال! دوست
موالیان او باش و دشمنان برادر رسولت را دشمن بدار!
-33ای مردم! پیمانی را که نسبت به عترت من
بستهاید، نشکنید که هر کس از پیروی آنها جدا شود در آخرت به من دسترسی نخواهد
داشت.
-34پس استاد تو وقتی که دید گره محکم پیمان
ولایت و زعامت حیدر قابل گسستن نیست، بخ بخ گویان به او تبریک گفت.
-35رسول خدا(ص) گفت: «علی ولی شما است و بر
شما است که او را در میان خود حفظ کنید و همان طور که با من رفتار میکردید با او برخورد کنید.
-36و ما به همراه کردار و اعمال خود در
پایینترین درجه جهنم خواهیم بود.
-37فردای قیامت -که روز شرمندگی ماست - خون
عثمان ما را نجات نخواهد داد.
-38علی که در قیامت به واسطه خدا و رسول در
نهایت عزت است در آن روز دشمن ما خواهد بود.
-39آن گاه خداوند متعال است نسبت به وقایعی
که رخ داده و ما در آنها دور از حق و در جبهه باطل بودیم، از ما حسابرسی میکند.
40 - آن روز که پرده از رخ حقیقت برداشته میشود،
ما هیچ عذری نداریم و وای بر تو و من از این حال در روز قیامت.
41 - ای پسر هند! در برابر پیمانی که با من
بسته بودی و به آن وفا نکردی، بهشت را فروختی.
42 - برای رسیدن به مال ناچیز دنیا در برابر
نعمت بیپایان و فراوان آخرت، آخرتت را از دست داد.
-43صبح کردی و دیدی مردم پیرامونت را گرفتهاند
و حکومت برایت آماده شده، حکومتی که از دیگری به تو رسیده و ناپایدار است.
-44 تو مثل صیادی بودی که تور میاندازد و
انسانها فریب میدهی و تشنگان را از نهر آب دور میکنی.
-45 گویا «لیلة الهریر» را در جنگ صفین با
آن همه ترس و وحشتی که داشت فراموش کردهای.
-46 چنان ناتوان شده بودی که از ترس دلیر
مردی که به تو روی کرده بود مانند شتر مرغ به خود غائط کردی.
-47هنگامی که لشکر گمراهی را از هم پاشید و
همچون شیری ویرانگر تو را به هلاک افکند.
-48در تنگنای بسیار شدیدی قرار گرفته بودی
و میدان گسترده برایت تنگ راههای باریک شده بود.
-49به من گفتی: ای عمرو! از چنگال جنگاوری
نیرومند که چون سیل سرازیر میشود به کجا فرار کنیم؟
-50مگر آنکه تو ای عمرو! در برابر حملا
مکرر او حیلهای کنی، کاری بکنی که قلب من در تب و تاب است.
-51آن گاه که حکومتت کامل نشده بود قول
دادی که هر مقامی به دست میآوردی با من نصف کنی.
-52من هم برخاستم و با سرعت به کار افتادم
تا آنجا که دامن لباسم را (در برابر امیرالمؤمنین) بالا زدم و عورتم را نمایان
کردم
-53 پس حیای او موجب شد که روی خود را
بپوشاند و از قتل من منصرف شود و این چیزی است که عقل تو بدان قد نمیدهد.
-54 اما تو از ترس دلیری او مثل بید به خود
میلرزیدی.
-55 وقتی که حکومت بر مردم را به دست آوردی
و عصای فرمانروایی به دستت رسید
-56 کوههایی از مال و جاه و ملک فراوان به
دیگران عطا کردی و به من و به اندازه یک ذره خردل هم ندادی.
-57حکومت مصر را به عبدالملک بخشیدی و این
کار تو جز ستم در حق من چیزی نبود.
-58 هر چند که تو به آن (حکومت مصر) طمع
داشتی، اما بدان که مرغ سنگخوار از دست شاهین گریخت (و این حکومت از دستت رفت(
-59اگر
از خیر حکومت مصر و خراج آن نگذری، من آماده و بیتاب کارزار و به هراس افکندن شما
هستم.
60-با سپاهی آماده و سرفراز و شمیرهایی تیز و
نیزههای بر افراشته.
-61پرده غرور تو را پاره خواهم کرد و
خوابیده داغدار (یتیمانی که پدرانشان به خاطر تو کشته شدهاند) را بیدار میکنم (و
علیه تو تحریک میکنم(
-62 تو از حکومت بر مؤمنان و ادعای خلافت
دور هستی.
-63تو به اندازه ذرهای در حکومت حقی نداری
و قبل از تو اجدادت هم چنین حقی نداشتند.
-64ای معاویه! چه نسبتی میتواند میان تو و
علی باشد؟! علی چون شمشیری (بران) است و تو بمانند داسی (کند(
-65 علی که چون ستاره آسمان است کجا و تو که
چون ریگی بیش نیستی کجا؟!
-66 ای معاویه! اگر تو در امر حکومت به
آرزویت رسیدی، به خاطر آن بود که به گردن خود زنگوله رسوایی آویختم (و آگاه باش که
در گردن من زنگولهای است که اگر گردنم را تکان بدهم، زنگوله به صدا در خواهد آمد.)
منبع:کتاب الغدیر از علامه امینی