بررسی غدیرخم و امامت از دیدگاه بزرگان اهل سنت
- سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۳ ق.ظ
برخی از علمای اهل سنت که با دیده انصاف به حدیث غدیر نگریستهاند ، بر این مطلب تصریح کردهاند که مراد رسول خدا صلی الله علیه وآله از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بوده است.
سخنان چهار تن از آنان را در ذیل می خوانید :
۱ . أبو حامد غزالی :
وی در کتاب سرّ العالمین مینویسد :
واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول : « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسه وحمل عمود الخلافه وعقود النبوه وخفقان الهوى فی قعقعه الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا .
از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت : «مبارک، مبارک ، ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی».
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند .
الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، باب فی ترتیب الخلافه والمملکه ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳م .
۲ . سبط ابن جوزی :
سبط ابن جوزی از بزرگان اهل سنت و حنفی مذهب ، در کتاب تذکره الخواص ، در باره حدیث غدیر و معنای کلمه «مولی» بحث مفصلی دارد و بعد از نقل تمامی معانی کلمه «مولی» و رد آنها ، این گونه نتیجه گیری میکند که غیر از اولویت و امامت چیز دیگری را نمیتوان از این حدیث استفاده کرد :
فأما قوله من کنت مولاه ، فقال علماء العربیه لفظه المولی ترد علی وجوه احدها بمعنی المالک ... والعاشر بمعنی الأولی قال الله تعالی « ... هی مولاکم» أی أولی بکم واذا ثبت هذا لم یجز حمل لفظه المولی فی هذا الحدیث علی مالک الرق لأن النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لم یکن مالکا لرق علی (علیه السّلام) حقیقه ولا علی المولی المعتِق لأنه لم یکن معتقاً لعلی ولا علی المعتَق لأن علیا کان حراً ولا علی ابن العم لأنه کان ابن عمه ولا علی الحلیف لأن الحلف یکون بین الغرماء للتعاضد والتناصر وهذا المعنی موجود فیه ولا علی المتولی لضمان الجریره لما قلنا انه انتسخ ذلک و لا علی الجار لأنه یکون لغواً من الکلام وحوشی منصه الکریم من ذلک ولا علی السید المطاع لأنه کان مطیعاً له یقیه بنفسه ویجاهد بین یدیه و المراد من الحدیث الطاعه المحضه المخصوصه فتعین الوجه العاشر وهو الأولی ومعنا من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به .
وقد صرح بهذا المعنی الحافظ أبو الفرج یحیی بن السعید الثقفی الأصبهانی فی کتابه المسمی بمرج البحرین فانه روی هذا الحدیث بإسناده الی مشایخه وقال فیه فاخذ رسول ا لله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بید علی (علیه السّلام) فقال من کنت ولیه وأولی به من نفسه فعلی ولیه فعلم أن جمیع المعانی راجعه الی الوجه العاشر ودل علیه ایضاً قوله (علیه السّلام) الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم وهذا نص صریح فی اثبات امامته وقبول طاعته .
دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کردهاند که یکی از آنها به معنای مالک است و... معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بندهای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیدهاند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .
پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این میشود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و میگوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .
از این تعابیر فهمیده میشود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .
سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکره الخواص ، ص۳۷ ـ ۳۹ ، ناشر : مؤسسه أهل البیت ـ بیروت ، ۱۴۰۱هـ ـ ۱۹۸۱م .
۳ . محمد بن طلحه شافعی (متوفای ۶۵۸هـ):
وی در کتاب کفایه الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک ... ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامیات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) مینویسد :
وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیه وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر میآید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل میشود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است .
الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۷ ، الباب السادس والثلاثون ، تحقیق و تصحیح و تعلیق : محمد هادی امینی ، ناشر : دار احیاء تراث اهل البیت (علیهم السلام) ، طهران ، الطبعه الثالثه ، ۱۴۰۴هـ .
۴ . ابراهیم بن سیار ، معروف به نظام معتزلی (متوفای ۲۲۰هـ به بعد):
نظام معتزلی ، از کسانی است که اعتقاد داشته است ، رسول خدا صلی الله علیه وآله ، امیر مؤمنان علیه السلام را به جانشینی خود برگزید ؛ اما خلیفه دوم عمر بن خطاب ، با کتمان این مطلب در سقیفه به نفع خلیفه اول از مردم بیعت گرفت . متأسفانه اعتراف ایشان به این مطلب ؛ آنهم در اواخر عمرش سبب شد که بزرگان اهل سنت علیه او موضع تندی بگیرند و گفتن همین مطلب را دلیل بر ضعف و عدم اعتماد بر او تلقی نمایند . !
قال : اولا : لا امامه الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبى صلى الله علیه وسلم على على رضى الله عنه فى مواضع وأظهر اظهاراً لم یشتبه على الجماعه الا ان عمر کتم ذلک وهو الذى تولى بیعه ابى بکر یوم السقیفه .
امامت محقق نمیشود ؛ مگر با نص ( سخن صریح از طرف خدا یا پیامبر) و مشخص نمودن به شکل واضح و روشن ، و به تحقیق که رسول خدا تصریح کرد بر امامت علی در موارد گوناگون آن هم به صورتی آشکار و واضح که امر بر مردم مشتبه نشود ؛ ولی عمر آن را در روز سقیفه که در آن روز بیعت گرفتن بر خلافت ابوبکر را عهده دار بود انکار کرد .
الشهرستانی ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد (متوفای۵۴۸هـ) ، الملل والنحل ، ج ۱ ، ص ۵۷ ، تحقیق : محمد سید کیلانی ، ناشر : دار المعرفه - بیروت – ۱۴۰۴هـ .
بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى